زندگینامه هاینز کوهات

زندگینامه
هاینز کوهات (کوهوت)، روانکاو پرآوازه، در ۱۳ می ۱۹۱۳ در وین چشم به جهان گشود و در ۸ اکتبر ۱۹۸۱ در شیکاگو دیده از جهان فروبست.
او که تکفرزند خانواده بود، در دوران کودکی با غیبت طولانی پدرش، فلیکس کوهوت—تاجری که در جبههی روسیه میجنگید—روبهرو شد. رابطهاش با مادرش، الس لامپل، و پدربزرگ مادری عمیق بود، هرچند فضای خانواده سرد و عاری از گرمی بود. والدینش یهودی بودند، اما مادرش به مسیحیت گرویده بود و حتی مراسم عشای ربانی را تجربه کرده بود. کودکی کوهوت آمیخته به تنهایی و اندوه بود؛ والدینش اغلب غایب بودند و او زیر نظر معلمی خصوصی، ادبیات کلاسیک را فراگرفت. معلم تاریخ و جغرافیایش چنان تأثیری بر او گذاشت که بعدها کتاب تحلیل و درمان را به او و معلم خصوصیاش تقدیم کرد. در ۱۹ سالگی پزشکی را در وین آغاز کرد، در ۱۹۳۶ سالی را در پاریس گذراند و در ۱۹۳۸ مدرک پزشکی گرفت. او زیر نظر والتر مارسیلس و سپس آگوست آیکهورن—روانکاوی که با نوجوانان بزهکار کار میکرد و تصویری آرمانی از “خود” به آنان میداد—تحلیل شد. آیکهورن با نگاه ویژهاش به خودشیفتگی، بعدها الهامبخش نظریهپردازیهای کوهوت شد. با قدرتگیری نازیها، کوهوت مانند فروید مجبور به فرار از وین شد. پس از اقامتی کوتاه در اردوگاه مهاجران بریتانیا و زندگی نزد داییاش، در ۱۹۴۰ به شیکاگو رفت و نزد دوستش، زیگموند لوارای، ساکن شد. در شیکاگو، تحلیل آموزشی خود را با روت آیسلر آغاز کرد، در ۱۹۴۴ تخصص اعصاب گرفت و در ۱۹۴۷ روانپزشک شد. او در مؤسسهی روانکاوی شیکاگو آموزش دید و در ۱۹۴۸ دیپلم روانکاوی دریافت کرد. در همین سالها با بتی مایر—مددکار اجتماعی که پیش از جنگ در وین تحت تحلیل آیکهورن قرار گرفته بود—ازدواج کرد. بتی بعدها بهعنوان درمانگر مستقل کار کرد و تنها فرزندشان، توماس آگوست (به احترام آیکهورن نامگذاری شد)، روانتاریخدان شد و با الهام از نظریات پدرش، کتابی دربارهی ویلهلم دوم نوشت.
“آقای روانکاوی” که جریانساز شد
کوهوت در ۱۹۵۳ عضو کامل انجمن روانکاوی آمریکا شد و در ۱۹۶۴ به ریاست آن رسید. بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۳ معاون انجمن روانکاوی بینالمللی بود و لقب “آقای روانکاوی” را از آن خود کرد. او مؤسسهی روانکاوی شیکاگو را از تأثیر فرانتس الکساندر رها کرد و با گشودن درها به روی غیرپزشکان، از یکنواختی نظری جلوگیری نمود. خودش اعتراف میکرد که توجهاش به خودشیفتگی، از مشاهدهی رفتارهای نادرست خودش در مجامع روانکاوی نشئت گرفت: رقابتهای حرفهای گاه به تحقیر و بیاحترامی میانجامید.
همدلی؛ قلب تپندهی روانکاوی
کوهوت در تمام عمر بر همدلی بهعنوان عنصری کلیدی در تحلیل تأکید داشت. مقالاتی مانند اشکال و دگرگونیهای خودشیفتگی )۱۹۶۶) و درمان روانکاوانه اختلالات شخصیت خودشیفته )۱۹۹۰-۱۹۹۱( مقدمهای بودند بر انقلابی که با انتشار تحلیل خود )۱۹۷۱( و روانکاوی چگونه درمان میکند؟ (۱۹۸۴، پس از مرگش) به اوج رسید. مقالهی دو تحلیل آقای زد )۱۹۹۰-۱۹۹۱( روایتی از تحول نظری و بالینی خود اوست؛ گواهی بر این که روانکاوی میتواند همزمان هم علم باشد، هم هنرِ فهمیدن انسان.
پایان راه و میراث ماندگار
حتی وقتی سرطان و بیماری قلبی گریبانش را گرفت، از نوشتن دست نکشید. او در سکوت رفت، اما نظریهاش همچنان زنده است: “خودشیفتگی بیماری نیست، بلکه بخشی ضروری از رشد انسان است.” امروز روانشناسی خود، نهتنها یک مکتب، که دریچهای است به سوی درمانی انسانیتر—درمانی که کوهوت آن را با زندگیاش تعریف کرد
امروز، روانشناسی خود نهتنها یک مکتب، که نگاهی انسانیتر به درمان است. کوهوت به ما یادآوری کرد که گاهی درمان، نه در تفسیر خوابها، که در شنیدنِ بیقضاوتِ دردِ دیگری است. شاید چون خودش، یک عمر در جستوجوی آن شنیدهشدن بود.
: زندگی کوهوت، مانند نظریهاش، روایتی از گسست و پیوست است—از وین تا شیکاگو، از فروید تا “خود”. اما شاید درس بزرگ او این باشد: “ما تنها زمانی درمان میشویم که کسی، بدون قضاوت، وجودمان را تأیید کند.
دیدگاهتان را بنویسید