روانکاوی چیست ؟

تعریف روانکاوی: رواندرمانی تحلیلی
روانکاوی نوعی رواندرمانی مبتنی بر گفتوگو (talking therapy) است که هدف آن درمان مجموعهای از اختلالات روانی با استفاده از تکنیکهای تحلیلی مانند تداعی آزاد و تفسیر رؤیاست. در روانکاوی، تعامل میان بخش ناهشیار و هشیار ذهن بررسی میشود تا از این طریق، شناختی عمیقتر نسبت به تعارضات درونی به دست آید (Pick, 2015).
دیدگاه روانکاوانه یا رویکرد روانکاوی بر تحلیل چگونگی تأثیر نیروهای ناهشیار بر فرایندهای هشیار تمرکز دارد؛ بهگونهای که این تأثیرات میتوانند مانعی در مسیر عملکرد روانی سالم انسان باشند.
بر اساس این رویکرد، رفتار انسان عمدتاً تحتتأثیر نیروهایی ناخودآگاه و زیستمبنا قرار دارد؛ نیروهایی که ریشه در تجربیات اولیه کودک از تلاش برای ارضای نیازهای بنیادی دارند. با این حال، این نیروها در سطح هشیار تجربه نمیشوند و اغلب از آگاهی مستقیم فرد پنهان میمانند (Pick, 2015).
مکاتب مختلف در نظریههای روانکاوی
روانکاوی مدرن از آن زمان تاکنون گسترش زیادی یافته و مکاتب متعددی از آن منشعب شدهاند. هر مکتب، مدل خاصی از ذهن انسان و روش بالینی خود را توسعه داده است. از مهمترین این مکاتب میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- مکتب روابط ابژه: با تأکید بر نقش روابط اولیه کودک با مراقبان اولیه، بهویژه در آثار ملانی کلاین و دونالد وینیکات
- روانشناسی تحلیلی یونگ: که مفاهیمی همچون «ناخودآگاه جمعی» و «آرکیتایپها» را مطرح میکند.
- روانکاوی لاکانی: که زبان و ساختارهای نشانهشناختی را در مرکز تجربه روانی قرار میدهد (Gaztambide, 2021).
برای خواندن متن اصلی به لینک زیر مراجعه کنید :
https://positivepsychology.com/psychoanalysis/
- روانکاوی فرویدی: زیگموند فروید و پیدایش نظریه روانکاوی
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، در کشور اتریش متولد شد و بیشتر سالهای کودکی و بزرگسالی خود را در شهر وین گذراند (Gay, 2006). او وارد دانشکده پزشکی شد و در رشته عصبشناسی تحصیل کرد و در سال ۱۸۸۱ مدرک دکترای پزشکی خود را دریافت نمود.
اولین کیس روانکاوی: تجربة کیس آنا. اُ
پس از فارغالتحصیلی، فروید مطب خصوصی خود را راهاندازی کرد و درمان بیماران مبتلا به اختلالات روانتنی و رواننژندانه را آغاز نمود. در این زمان بود که تجربه چشمگیر همکارش، دکتر یوزف برویر، با بیماری بهنام «آنا. اُ.» توجه فروید را جلب کرد. این بیمار با مجموعهای از علائم جسمی رنج میبرد که هیچ علت فیزیکی آشکاری برای آنها وجود نداشت (Breuer & Freud, 1895/2001).
دکتر برویر دریافت که با کمک به بیمار برای یادآوری خاطرات آسیبزایی که به ناهشیار رانده شده بودند، علائم جسمانی او کاهش مییافت. این کشف، علاقه فروید به ذهن ناهشیار را برانگیخت و الهامبخش شکلگیری برخی از مهمترین مفاهیم نظری او شد؛ مفاهیمی که پایهگذار نظریه روانکاوی فرویدی شدند.
مطالعاتی بر هیستری: نخستین متن بالینی روانکاوی
تجربه کیس آنا.او. در نهایت در قالب کتابی با عنوان مطالعاتی بر هیستری (Studies on Hysteria) منتشر شد که توسط برویر و فروید در سال ۱۸۹۵ نوشته شد. این اثر یکی از نخستین متون کلاسیک در تاریخ روانکاوی است و همچنان بهعنوان مرجع اولیه در تحلیل تجربیات اولیه رواندرمانی تحلیلی شناخته میشود (Breuer & Freud, 1895/2001).
تکنیکهای رواندرمانی روانکاوانه
رواندرمانگران امروزی بسته به مکتب روانکاویای که به آن تعلق دارند (نظیر روابط ابژه، روانشناسی تحلیلی یونگ، روانکاوی لاکانی و…) از تکنیکهای متنوعی استفاده میکنند (Gaztambide, 2021).
با این حال، چهار تکنیک اساسی وجود دارد که در تمام رویکردهای روانکاوی مشترکاند و بنیان روش تحلیلی را تشکیل میدهند:
۱. تفسیر روانکاوانه (Interpretation)
تفسیر به معنای ارائه فرضیهای از سوی تحلیلگر درباره تعارضهای ناهشیار مراجع است. این فرضیهها به صورت کلامی با مراجع در میان گذاشته میشوند.
هدف تفسیر آن است که مراجع نسبت به مکانیزمهای دفاعی و بافت روابط ناخودآگاه خود آگاهتر شود و دریابد که چرا از دفاع خاصی استفاده میکند (Kernberg, 2016).
مراحل سهگانه تفسیر:
- شفاف سازی (Clarification): تلاش تحلیلگر برای شفافسازی محتوای ذهن هشیار بیمار
- مواجهه (Confrontation): جلب توجه بیمار به جنبههای غیرکلامی و ناهشیار رفتار خود
- تفسیر (Interpretation): ارائه برداشت تحلیلی درباره معنای ناهشیار تعاملات بیمار با دیگران و تحلیلگر
۲. تحلیل انتقال (Transference Analysis)
انتقال (Transference) به فرآیندی اطلاق میشود که در آن مراجع بهصورت ناآگاهانه، تعارضهای حلنشده و تجربیات رابطهای گذشتهی خود را در رابطهی درمانی با روانکاو بازنمایی و تکرار میکند. به عبارتی، گذشتهی هیجانی مراجع در چارچوب رابطهی درمانی دوباره فعال میشود.
تحلیل انتقال شامل شناسایی و ردیابی اجزای کلامی و غیرکلامی ارتباطات مراجع است؛ اجزایی که بهطور ضمنی تلاش میکنند بر رفتار و واکنش روانکاو نسبت به مراجع اثر بگذارند (Racker, 1982). این تحلیل به روانکاو کمک میکند تا ساختار روابط درونی مراجع را در فضای زندهی درمانی بشناسد.
برای مثال، اگر مراجعی سابقهی تروما یا آسیب در دوران کودکی داشته باشد، ممکن است روانکاو را بهصورت ناهشیارانه همچون یک شخصیت تهدیدکننده یا سلطهگر درک کند. این برداشت ناآگاهانه ممکن است از طریق رفتارهایی نظیر شک کردن به انگیزههای درمانگر، غیبتهای مکرر از جلسات، یا بروز خشم نسبت به روانکاو ظاهر شود.
تحلیل انتقال، یکی از ارکان اساسی روانکاوی به شمار میرود و نیروی محرکهی اصلی در فرآیند تغییر روانی و درمان محسوب میشود. این تحلیل، مواد خامی را برای تفسیرهای روانکاو فراهم میآورد که بر پایهی آنها شناخت عمیقتری از ساختار روانی مراجع به دست میآید (Racker, 1982).
۳. خنثیبودن در روانکاوی (Technical Neutrality)
خنثیبودن فنی یکی از اصول بنیادین روانکاوی است و به تعهد تحلیلگر برای حفظ موضعی بیطرف در برابر تعارضهای درونی مراجع اشاره دارد. تحلیلگر در تلاش است تا با حفظ فاصلهای بالینی از واقعیت بیرونی مراجع، رفتاری بدون قضاوت و غیرجانبدارانه داشته باشد (Kernberg, 2016).
علاوه بر این، خنثیبودن فنی مستلزم آن است که روانکاو از تحمیل ارزشها، باورها و نظام معنایی شخصی خود به مراجع خودداری کند. در واقع، تحلیلگر نباید در جایگاه داور یا راهنما قرار گیرد، بلکه باید بستری فراهم آورد که در آن مراجع بتواند بدون نفوذ ارزشهای بیرونی، دنیای درونی خود را کشف و بازشناسی کند.
در برخی موارد، این موضع خنثی ممکن است از نگاه مراجع بهصورت بیتفاوتی یا عدم علاقه تلقی شود؛ اما هدف اصلی این رویکرد، بیتفاوتی نیست. بلکه روانکاو همچون آینهای عمل میکند که ویژگیها، پیشفرضها و الگوهای رفتاری خودِ مراجع را به او بازتاب میدهد. این بازتابدهی، فرآیند خودآگاهی روانشناختی را تسهیل میکند و به مراجع امکان میدهد که وجوه پنهان شخصیت خود را کشف کند.
۴. تحلیل انتقال متقابل (Countertransference Analysis)
انتقال متقابل (Countertransference) به واکنشها و پاسخهای هیجانی تحلیلگر نسبت به مراجع و محتوایی که وی در جلسات درمانی ارائه میدهد اشاره دارد؛ بهویژه واکنشهایی که در پاسخ به انتقال (Transference) مراجع پدید میآیند.
تحلیل انتقال متقابل فرایندی است که در آن روانکاو عناصر انتقالدهندهی درونی خود نسبت به مراجع را که تحت تأثیر متقابلِ ویژگیهای روانی مراجع شکل گرفتهاند، شناسایی و دنبال میکند (Racker, 1982). به عبارتی دیگر، واکنشهای تحلیلگر تنها برخاسته از ویژگیهای شخصی خود او نیستند، بلکه در تعامل با روانساختار و تجربههای درونی مراجع شکل میگیرند.
تحلیل دقیق انتقال متقابل به روانکاو کمک میکند تا مرزهای بالینی را حفظ کرده و از عملیسازی (acting out) هیجانات یا واکنشهای شخصی در رابطه با مراجع خودداری کند. این تحلیل، نقش مهمی در تضمین امنیت روانی و کارایی فرآیند رواندرمانی دارد.
برای نمونه، اگر روانکاوی با مراجعای کار کند که سابقهی تروما در دوران کودکی دارد، ممکن است در واکنش به انتقال مراجع، احساس طرد، بیارزشی یا حتی خشم نسبت به او تجربه کند؛ بهویژه اگر مراجع جلسات را مکرراً از دست بدهد یا نسبت به نیت روانکاو مشکوک باشد.
اما تحلیل انتقال متقابل به تحلیلگر این امکان را میدهد که درک کند چنین احساساتی نه صرفاً واکنشهای شخصی، بلکه پاسخهایی به الگوهای انتقالی مراجع هستند که ریشه در تعارضهای رابطهای گذشتهی او دارند. در این وضعیت، احساسات روانکاو بهجای آنکه به شکل رفتاری و واکنشی بروز پیدا کنند، بهعنوان مادهی خام برای تفسیر روانکاوانه در نظر گرفته میشوند (Racker, 1982).
چهار تکنیک اصلی روانکاوی—تفسیر، تحلیل انتقال، خنثیبودن فنی، و تحلیل انتقال متقابل—در کنار هم چارچوبی را برای کاوش در ناهشیار فرد فراهم میکنند. این تکنیکها جوهره رویکرد روانکاوانه به درمان هستند و به مراجع کمک میکنند تا الگوهای روانی خود را درک کرده و دگرگون سازند.
نظریه روانپویشی در برابر روانکاوی: شباهتها و تفاوتها
نظریه روانپویشی (Psychodynamic Theory) یکی از شاخههای تکاملیافتهی روانکاوی کلاسیک بهشمار میرود که همچنان عناصر اصلی نظریه روانکاوانهی رشد روانی، کارکرد ذهن و فنون درمانی را در بطن خود حفظ کرده است (Berzoff et al., 2008).
این نظریه، مانند روانکاوی، بر این باور است که بسیاری از مشکلات روانشناختی بزرگسالی، ریشه در روابط اولیهی فرد در دوران کودکی دارند. با اینحال، نظریه روانپویشی تأکید بیشتری بر زمینههای اجتماعی و تعاملات کنونی فرد با محیط پیرامونش دارد.
هر دو رویکرد نظری در اصول بنیادین زیر اشتراک دارند:
- وجود سائقها و امیال ناهشیار و سازوکارهای دفاعی
- تأثیر ناخودآگاه بر شخصیت و رفتار انسان
- نقش تجربههای نخستین زندگی در شکلگیری الگوهای رابطهای بعدی
- اعتقاد به اینکه رفتار انسان صرفاً حاصل ارادهی آگاهانه نیست و تحت تأثیر عوامل درونی شکل میگیرد (Berzoff et al., 2008)
تفاوتهای کلینیکی میان روانکاوی و روانپویشی
هر دو متخصص روانکاوی و روانپویشی، با انتقال (transference) و انتقال متقابل (countertransference) کار میکنند. در واقع، هر نوع رویکرد درمانی که به این مفاهیم توجه کند، تا حدی «روانپویشی» محسوب میشود (Shedler, 2010).
درمانگر روانپویشی بهطور ویژه به ارتباطات مراجع توجه میکند تا دریابد تعارضهای ناخودآگاه چطور میتوانند منشأ مشکلات کنونی در افکار، احساسات یا رفتارهای او باشند. اما علاوهبر این، او به شرایط اجتماعی-زیستی اکنونِ فرد نیز توجه دارد؛ مانند فقر، سوگ، خشونت، نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و سایر عوامل محیطی که در رنج روانی مراجع نقش دارند (Berzoff et al., 2008).
درمان در روانکاوی اغلب طولانیمدت، با جلسات روزانه (پنج روز در هفته) و در بازهی زمانی نامشخص انجام میشود. اما در رواندرمانی روانپویشی، درمانگر با فواصل کمتر و برحسب نیاز مراجع کار میکند، مثلاً یک یا دو بار در هفته برای چند ماه یا چند سال. این روش در مقایسه با روانکاوی سنتی، بیشتر بر نیازهای فردی و شرایط زندگی مراجع متمرکز است (Berzoff et al., 2008).
درمانگر روانپویشی ممکن است از تکنیکهایی استفاده کند که الزاماً روانکاوانه نیستند، اما در تحلیل انتقال و انتقال متقابل مؤثرند؛ نظیر گوشدادن فعال، همدلی، و تکنیکهای هنردرمانی بیانی. به بیان دیگر، درمانگر روانپویشی برخلاف روانکاو، الزامی به پایبندی کامل به سنتهای تکنیکی روانکاوی ندارد (Shedler, 2010).
در سطح تکنیکی نیز تفاوتهایی وجود دارد: روانکاو جلسات درمان را با مراجع (که معمولاً “بیمار” خوانده میشود) روی کاناپه برگزار میکند تا زمینهی بازگشت به حالتهای روانی اولیه (regression) و دسترسی به محتوای ناخودآگاه را فراهم کند (Pick, 2015). در مقابل، درمانگر روانپویشی جلسات را بهصورت رودررو و با وضعیت نشسته برگزار میکند.
روانکاوی در برابر رواندرمانی: چه تفاوتهایی دارند؟
روانکاو (Psychoanalyst) متخصصی است که مهارتهای خود را از طریق آموزش حرفهای و تخصصی در حوزهی روانکاوی کسب کرده است. در مقابل، رواندرمانگر (Psychotherapist) میتواند در طیف گستردهای از رویکردهای درمانی آموزش دیده باشد، از جمله: روانپویشی (Psychodynamic)، شناختی-رفتاری (CBT)، انسانگرایانه، یا رویکردهای تلفیقی (Wampold, 2018).
با وجود تفاوتهای آموزشی، هر دو حرفه بر درمان روانشناختی مبتنی بر گفتوگو (talk therapy) تمرکز دارند. روانکاوان و رواندرمانگران هر دو از مهارتهای تخصصی خود برای کمک به مراجعان در درک عمیقتر دنیای درونی، شناسایی ریشههای مشکلات روانی، و بهبود عاطفی استفاده میکنند.
در واقع، میتوان گفت:
هر روانکاو، یک رواندرمانگر است؛ اما هر رواندرمانگر الزاماً روانکاو نیست.
یعنی روانکاوی نوعی خاص و تخصصی از رواندرمانی است که بر مبنای نظریههای فروید و مکاتب پس از او شکل گرفته و نیازمند آموزشهای طولانیمدت، تحلیل شخصی و نظارت بالینی متمرکز است (Wampold, 2018).
برای مطالعه بیشتر روی لینک کلیک کنید : https://positivepsychology.com/psychoanalysis/
انتقادها از نظریه روانکاوی
اگرچه نظریه روانکاوی زیربنای بخش بزرگی از روانشناسی مدرن را شکل داده است، اما از انتقادهای جدی نیز مصون نمانده است. روانکاوی همچنان بهعنوان یک روش درمانی مورد استفاده قرار میگیرد، و نظریه روانکاوی نیز در طول زمان بر اساس پیشرفتهای حوزههای علوم اعصاب، روانشناسی تجربی و درک پیچیدگیهای مغز انسان بهروزرسانی شده است (Frosh, 2016).
با اینحال، برخی از نقدهای بنیادی همچنان بر این نظریه و کاربردهای آن وارد است (Eagle, 2007). مهمترین این انتقادها عبارتاند از:
- بسیاری از فرضیهها و پیشفرضهای نظریه روانکاوی قابلیت آزمون تجربی ندارند، و به همین دلیل نمیتوان آنها را بهصورت علمی ابطال یا تأیید کرد.
- نظریه روانکاوی بر نقشهای زیستی و ناآگاه انسان تأکید بیش از حد دارد و تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی بر ذهن آگاه را نادیده میگیرد.
- این نظریه ریشه در نگاه جنسیتزدهی فروید دارد؛ و با وجود اصلاحات، آثار این سوگیری جنسیتی هنوز در برخی از بخشهای نظری و عملی روانکاوی باقیمانده است.
- نظریه روانکاوی بهشدت اروپامحور (Eurocentric) است و در بافتهای فرهنگی غیرغربی، کاربرد یا شواهد کافی ندارد. در واقع، بسیاری از مفاهیم آن عمدتاً بر فرهنگ یهودی-مسیحی غربی مبتنیاند.
- فروید بیشتر بر پاتولوژی (بیماریشناسی روانی) متمرکز بود و بررسی کارکرد بهینهی روان انسان را نادیده گرفت.
- این نظریه نه از طریق روش علمی، بلکه بر اساس تفسیرهای ذهنی فروید از گروه کوچکی از بیماران در یک زمینهی تاریخی و فرهنگی خاص شکل گرفت (Eagle, 2007).
با در نظر گرفتن این انتقادهای معتبر، رویکرد انتقادی و محتاطانه به نظریههای فروید کاملاً ضروری است. هرچند دستاوردهای فروید زیربنای رشد روانشناسی نوین محسوب میشود، اما نظریههای او بر پایهی شواهد علمی معتبر و قابل آزمایش بنا نشدهاند. به همین دلیل، وظیفهی اثبات اعتبار علمی و بالینی روانکاوی، بر دوش شاگردان و پیروان بعدی او نهاده شده است.
سخن پایانی :
با وجود اختلافات میان مکاتب مختلف روانکاوی، همه آنها در یک نکته اشتراک دارند: تأکید بر پویایی انتقال (transference) و انتقال متقابل (countertransference) بهعنوان ابزار اصلی تحول روانی در فرایند رواندرمانی. در این دیدگاه، رابطه میان تحلیلگر و تحلیلجو صرفاً یک تعامل گفتاری نیست، بلکه بستریست که در آن تجارب گذشته ناهشیار احیا میشوند و از نو مورد پردازش قرار میگیرند. این فرآیند، محور اصلی رواندرمانی تحلیلی بهشمار میرود.
روانکاوی نهفقط یکی از قدیمیترین رویکردهای رواندرمانیست، بلکه همچنان یکی از مؤثرترین ابزارها برای کاوش ریشههای عمیق رنج روانی انسان باقی مانده است. درک دقیق تعریف روانکاوی و آشنایی با تاریخچه و مکاتب آن، گامی ضروری برای ورود به دنیای نظریههای تحلیلی و کاربردهای بالینی آن در درمان است.
Berzoff, J., Flanagan, L. M., & Hertz, P. (2008). Inside out and outside in: Psychodynamic clinical theory and psychopathology in contemporary multicultural contexts. Jason Aronson.
Breuer, J., & Freud, S. (2001). Studies on hysteria. In J. Strachey (Trans., Ed.), Complete psychological works of Sigmund Freud, Vol. II (1893–95). Vintage. (Original work published 1895)
Burgo, J. (2012). Why do I do that? Psychological defense mechanisms and the hidden ways they shape our lives. New Rise Press.
Eagle, M. N. (2007). Psychoanalysis and its critics. Psychoanalytic Psychology, 24(1), 1024. https://psycnet.apa.org/doi/10.1037/0736-9735.24.1.10
Frosh, S. (2016). For and against psychoanalysis. Routledge.
Gay, P. (2006). Freud: A life for our time. W. W. Norton.
Gaztambide, D. J. (2021). A people’s history of psychoanalysis: From Freud to liberation psychology. Lexington Books.
Kernberg, O. (2016). The four basic components of psychoanalytic technique and derived psychoanalytic psychotherapies. World Psychiatry, 15(3), 287–288. https://doi.org/10.1002%2Fwps.20368
Racker, H. (1982). Transference and countertransference. Routledge.
Pick, D. (2015). Psychoanalysis: A very short introduction. Oxford University Press.
Shedler, J. (2010). The efficacy of psychodynamic psychotherapy. American Psychologist, 65(2), 98–109. https://psycnet.apa.org/doi/10.1037/a0018378
Wampold, B. E. (2018). The basics of psychotherapy: An introduction to theory and practice. American Psychological Association. https://psycnet.apa.org/record/2018-55366-000
دیدگاهتان را بنویسید