تئوری دلبستگی در روابط ابژه

دلبستگی و روابط ابژه: دو نیروی بنیادین در روانکاوی و زندگی انسان
روانکاوی معاصر دو نیروی بنیادین را در شکلگیری و تداوم زندگی روانی انسان شناسایی کرده است: نیازهای دلبستگی (Attachment Needs) و روابط ابژه (Object Relations) یا روابط شیء یا روابط موضوعی درونیشده. این دو سازه نه تنها در رشد اولیه کودک بلکه در روابط پیچیده بزرگسالی نیز حضور مداوم دارند و تأثیر آنها در شکلگیری شخصیت، الگوهای ارتباطی و آسیبشناسی روانی کاملاً آشکار است (Bowlby, 1969; Pine, 1985).
نظریه دلبستگی و اهمیت آن در روانکاوی
جان بالبی (John Bowlby) با نظریه دلبستگی (Attachment Theory) خود نقطهعطفی در فهم روانکاوانه اضطراب جدایی (Separation Anxiety) و پیوندهای اولیه کودک با مراقب اصلی ایجاد کرد. پیش از او، تلاشها برای توضیح اضطراب جدایی عمدتاً به مرحله دهانی فروید (Freud’s Oral Stage) و مفهوم مادر بهعنوان تأمینکننده غذا (Mother-as-Provider) محدود میشد، اما این رویکرد برای درک تجربه عاطفی جدایی ناکافی بود (Freud, 1912/1958). بالبی دلبستگی را یک انگیزش زیستی و تکاملی دانست که از بدو تولد نوزاد را به سمت مراقب اصلی سوق میدهد، نه صرفاً به دلیل ارضای نیاز فیزیولوژیک، بلکه بهخاطر ارزش بقا و امنیت. او این گرایش را مشابه رفتار غازهای لورنز (Lorenz’s Geese) میدانست که اولین موجود زنده متحرک را دنبال میکنند، با این تفاوت که نوزاد انسان این پیوند را از طریق گریه، لبخند، چسبیدن و اضطراب جدایی ابراز میکند (Bowlby, 1969).
ثبات ابژه یا شیء و نقش آن در رشد روانی
پژوهشهای بعدی، مانند بررسیهای دنیل استرن (Daniel Stern)، نشان دادند که پیوندهای دلبستگی بهقدری زود و با چنان پیچیدگی شکل میگیرند که نمیتوان آنها را نتیجهای ثانویه از ارضای سائقها دانست (Stern, 1985). حتی در لحظات آرام و ارضاشده نوزاد نیز نشانههای آشکار یک پیوند ترجیحی و هماهنگی ادراکی (Perceptual Attunement) با مادر دیده میشود. هنگامی که نیازهای دلبستگی پاسخ داده میشوند و تصویر مراقب اصلی درونیسازی میشود (Internalization) یا اصطلاحاً ثبات ابژه (Object Constancy) به دست میآید، این نیازها آرام و نامحسوس میشوند (Pine, 1985). حضور روانکاو در فرایند درمان میتواند چنین تجربهای را بازسازی کرده و به ایجاد یک پایگاه امن (Secure Base) ذهنی کمک نماید (Freud, 1912/1958).
روابط ابژه درونیشده و تأثیر آن بر شخصیت
همزمان با نیازهای دلبستگی، هر فرد روابط ابژهای درونیشده (Internalized Object Relations) را با خود حمل میکند. این بازنماییهای ذهنی (Mental Representations) شامل تصاویر و تجارب هیجانی مرتبط با دیگران مهم زندگی هستند و در روابط جدید بازاجرا (Reenactment) میشوند. کیفیت و شدت این بازاجراها از شاخصهای مهم آسیبشناسی روانی محسوب میشوند. روابط ابژه همواره فعالاند و بخش طبیعی هر شخصیت را تشکیل میدهند، تنها تفاوت در میزان مشکلزایی آنهاست (Pine, 1985).
تفاوتهای بالینی دلبستگی و روابط ابژه
نیازهای دلبستگی و روابط ابژه اگرچه با هم در هم تنیدهاند، اما کارکردهای بالینی متفاوتی دارند. نیازهای دلبستگی به عنوان انگیزشهای فعال، هنگامی که برآورده نشوند، به صورت اضطراب جدایی، نیازمندی افراطی یا دفاعهایی نظیر انزوا (Isolation)، بیتفاوتی هیجانی (Emotional Aloofness) و استقلال افراطی (Hyper-independence) بروز میکنند (Akhtar, 1999). در مقابل، روابط ابژه همواره درون شخصیت فعال بوده و در تحلیل روانکاوی مورد توجه قرار میگیرد، تفاوت اصلی در شدت و نوع بازنماییهای هیجانی آنهاست.
تأثیر دلبستگی و روابط ابژه در روابط بزرگسالی و درمان
در روابط بزرگسالی، پویایی این دو نیرو به وضوح دیده میشود. فردی که از دوران کودکی دلبستگی ایمن (Secure Attachment) داشته باشد، قادر به ایجاد روابط پایدار، حمایتگر و انعطافپذیر است. در مقابل، دلبستگی ناایمن (Insecure Attachment) میتواند به مشکلاتی مانند اضطراب، وابستگی بیش از حد یا اجتناب از نزدیکی منجر شود (Bowlby, 1980). روابط ابژه نیز در این زمینه نقش دارد؛ بازنماییهای اولیه از مراقبان، قالبی را برای درک و رفتار با دیگران فراهم میکنند که در روابط بزرگسالی بازتاب مییابد (Klein, 1946; Winnicott, 1965).
از منظر درمانی، روانکاوی تلاش میکند با ایجاد انتقال مثبت (Positive Transference) و پایگاه امن در درمانگر، این نیازهای دلبستگی را پاسخ دهد و روابط ابژه ناسازگار را بازسازی کند (Freud, 1912/1958; Pine, 1985). شناخت و تمایز این دو سازه به درمانگر امکان میدهد بهتر به چالشهای هیجانی بیماران پاسخ دهد و فرآیند درمان را هدفمندتر پیش ببرد.
در نهایت، دلبستگی و روابط ابژه دو سازهٔ مکملاند که بهطور مستمر در زندگی فرد حضور دارند و نقش مهمی در سلامت روان و کیفیت زندگی ایفا میکنند. درک علمی و بالینی این مفاهیم، کلید فهم عمیقتر رشد روانی و بهبود فرایند درمان است.
منابع
Akhtar, S. (1999). Comprehensive dictionary of psychoanalysis. London: Karnac.
Bowlby, J. (1969). Attachment and loss. London: Hogarth Press.
Bowlby, J. (1980). Loss: Sadness and depression. New York: Basic Books.
Freud, S. (1958). The dynamics of transference (J. Strachey, Trans.). In The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud (Vol. 12, pp. 97–108). London: Hogarth Press. (Original work published 1912)
Klein, M. (1946). Notes on some schizoid mechanisms. In The writings of Melanie Klein (Vol. 3). London: Hogarth Press.
Pine, F. (1985). Developmental theory and clinical process. New Haven: Yale University Press.
Stern, D. (1985). The interpersonal world of the infant. New York: Basic Books.
Winnicott, D. W. (1965). The maturational processes and the facilitating environment. New York: International Universities Press.
دیدگاهتان را بنویسید