اید در نظریه فروید

بررسی جایگاه اید در نظریه ساختاری فروید
درحالیکه بخشی از اندیشههای فروید مسیر را برای تصور یک خودمختاری برای «ایگو» باز میکند، با اینحال او برای «ایگو» نیز پایهای انگیزشی قائل است، آنجا که مینویسد: «ایگو بهطور مشخص از اید جدا نمیشود؛ بخش پایینی آن در اید ادغام میگردد» (فروید، 1923). همچنین فروید تأکید میکند که:
… این ایگو از اید شکل گرفته، با آن یک واحد زیستی یگانه تشکیل میدهد، تنها بخشی پیرامونی و بهصورت خاص تعدیلشده از اید است، و تحت تأثیرات آن قرار دارد و از پیشنهادهای آن پیروی میکند. برای هیچ هدف حیاتیای، جداسازی ایگو از اید امکانپذیر نیست.
فروید، 1925
اشاره فروید به «یک واحد زیستی یگانه» در اینجا حائز اهمیت است، چرا که انگیزه ایگو را نیز همچون اید، بر پایه نیازهای غریزی قرار میدهد و از این طریق پایهای برای تبیین انگیزشی فراهم میآورد (ماز، 1993).
این دیدگاه، یکی از مسیرهای فکری فروید را گسترش میدهد، جایی که او ایگو را مستقیماً با غرایز مرتبط میسازد و مفهوم «غرایز ایگو» را پیشنهاد میدهد. این ایده نخستین بار در یکی از نوشتههای کمترشناختهشدهٔ فروید (دیدگاه روانکاوانه درباره اختلال روانزاد بینایی – فروید، 1910) مطرح شد و به نظر میرسد در بازهای کوتاه بین سالهای 1910 تا 1915 در اندیشهٔ فروید حضور داشته است (لاپلانش و پونتالیس، 1973). غرایز ایگو بهطور کلی بهعنوان غرایز «خود-حفاظتی» (مانند «گرسنگی») توصیف شدهاند که در مقابل غرایز لیبیدویی («عشق») قرار میگیرند. این تفکیک همچنین منبعی برای سرکوب در نظریه فروید فراهم میآورد، چراکه غرایز ایگو بهعنوان منشأ سرکوب و تعارض عمل میکنند. فروید (1910) مینویسد:
غرایز همیشه با یکدیگر سازگار نیستند؛ منافع آنها اغلب با هم در تضاد است. تقابل میان ایدهها تنها بازتابی از نبرد میان غرایز مختلف است.
فروید، 1910
لاپلانش و پونتالیس (1973) اشاره میکنند که گرچه همواره این باور وجود داشته که ایگو مبدأ سرکوب است، اما تا پیش از مفهومسازی «غرایز ایگو»، ایگو از پشتیبانی مشخص غریزی برخوردار نبوده است. در نتیجه، این تئوری افزودهٔ نظریهای ارزشمندی تلقی میشود که بنیانی زیستی برای فرایندهای انگیزشی در تعارضها فراهم میسازد (ماز، 1983).
با این حال، لاپلانش و پونتالیس (1973) به ناسازگاریای در اندیشه فروید درباره غرایز ایگو اشاره میکنند. فروید (1910) ایگو را بهعنوان مجموعهای از «ایدهها» توصیف میکند. او در تحلیل تقابل میان غرایز ایگو و عناصر واپسرانده مینویسد که باید فرض کنیم این ایدهها با ایدههایی دیگر که قدرت بیشتری دارند و تحت عنوان کلی «ایگو» نامگذاری شدهاند، در تضاد قرار گرفتهاند. این تصور از ایگو بهعنوان «تودهای غالب از ایدهها» در نخستین آثار روانپویشی فروید نیز قابل مشاهده است (برای نمونه، در مطالعاتی که با بروئر نگاشته شده است، فروید از «توده غالب ایدهها که ایگو را شکل میدهد» سخن میگوید – فروید و بروئر، 1895). اما از نظر منطقی، ایدهها خود بیطرفاند و بهتنهایی نمیتوانند منشأ تعارض باشند. لاپلانش و پونتالیس همچنین اشاره میکنند که تعریف غرایز ایگو بهعنوان «مجموعهای از ایدهها» این ابهام را ایجاد میکند که آیا ایگو در مقام «فاعل شناخت» قرار دارد یا موضوعی است که دربارهاش شناخت حاصل میشود (یعنی «داننده» است یا «دانسته»؟). بههمین دلیل، آنها تردید دارند که غرایز ایگو بهعنوان «ایده» بتوانند نقشی انگیزشی ایفا کنند یا خاستگاه کنش باشند (آنها از تعبیر «گرایشهایی برخاسته از ارگانیسم» استفاده میکنند).
این ابهام، بهزعم لاپلانش و پونتالیس (1973)، با معرفی نظریهٔ نارسیسیسم برطرف شد. تا جایی که ایگو میتواند هم فاعل و هم مفعول باشد، «غرایز ایگو از ایگو برخاسته و متوجه ابژههای بیرونی مانند غذا هستند؛ اما خودِ ایگو همچنین میتواند به عنوان ابژهٔ غرایز جنسی قرار گیرد (لیبیدوی ایگو)» (لاپلانش و پونتالیس، 1973؛ نیز بنگرید به: فروید، 1933).
با این حال، دیدگاه فروید را میتوان دقیقتر هم بررسی کرد. قابل توجه است که فروید (1910) در ابتدا واژهٔ «ایگو» را در نقل قول قرار میدهد و از آن بهعنوان یک «مفهوم جمعی» و یک «ترکیب» یاد میکند. این کار تلاشی است از سوی فروید برای آنکه «ایگو» را بهعنوان موجودیتی ثابت و مستقل بازنمایی نکند. چراکه آنچه «ایگو» را شکل میدهد، مجموعهای از غرایز است، و همین تصور چندگانگی به ما اجازه میدهد تا هم انشعابها و هم ادغامهای درونی ایگو را تصور کنیم. برای نمونه، فروید (1933) در جایی مینویسد: «ایگو میتواند شکافته شود؛ در جریان عملکردهای گوناگونش – دستکم بهصورت موقتی – خود را میشکافد. اجزای آن میتوانند بعداً دوباره به هم بپیوندند.» او همچنین اشاره میکند که: «ایگو مفهومی ترکیبی است که در زمانهای مختلف از عناصر متفاوتی ساخته میشود» (فروید، 1910). بهبیان دیگر، ایگو موجودیتی تجزیهناپذیر نیست، بلکه از مجموعهای از غرایز شکلگرفته که عضویت در آن متغیر و سیال است. آنچه غرایز واپسرانده را از غرایزی که ایگو را تشکیل میدهند متمایز میکند، این است که غرایز واپسرانده منزوی باقی میمانند و قادر به ادغام و همسازی با مجموعه ایگو نیستند.
با این وجود، نظریهٔ غرایز ایگو چندان مورد توجه سنت روانکاوی قرار نگرفته است. در موارد اندکی هم که به آن اشاره شده، معمولاً بهدنبال هارتمن (1958) آنها را صرفاً مترادف با کارکردهای ایگو در نظر گرفتهاند (برای نمونه، خانتزیان و مک، 1983). یکی از استثناها در این زمینه، یونگ-بروهل و بتلارد (1999) هستند که هم به تاریخچهٔ مفهوم غرایز ایگو در اندیشه فروید پرداختهاند و هم از این مفهوم برای توضیح فرایند انتخاب ابژه استفاده کردهاند. با این حال، آنچه در اغلب این تحلیلها غایب است، بحثی نظری درباره خود «غرایز» است که بتواند پایهای برای فهم بهتر غرایز ایگو فراهم کند. این کمتوجهی شاید به این دلیل باشد که خود فروید غرایز را «موجوداتی اسطورهای و باشکوه در ابهامشان» میدانست (فروید، 1933) و آنها را «در عین حال مهمترین و مبهمترین عنصر در پژوهش روانشناختی» معرفی میکرد (فروید، 1920؛ نیز بنگرید به: فروید، 1905، 1925، 1930). افزون بر این، ترجمه اشتباه واژه «Trieb» به «instinct» از سوی ویراستار انگلیسی فروید، استریچی، نیز به این ابهام دامن زده، چرا که این واژه تداعیگر الگوهای رفتاری گونهویژه در زیستشناسی است، حال آنکه فروید در اصل، مفهوم «Drive-رانه» را مد نظر داشته است (لاپلانش و پونتالیس، 1973؛ ریتوو و سونلیت، 1995). از اینرو، در این متن نیز ترجیح داده میشود که معادل «رانه» یا «رانه غریزی» بهجای «غریزه» بهکار رود (ماز، 1983؛ بوگ، 2012؛ سولمز و پنکسپ، 2012).
منابع :
Freud, S. (1910). A psychological view of psychogenic disturbance of vision. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 11.
Freud, S. (1920). Beyond the pleasure principle. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 18.
Freud, S. (1923). The ego and the id. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 19.
Freud, S. (1925). Negation. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 19.
Freud, S. (1930). Civilization and its discontents. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 21.
Freud, S. (1933). New introductory lectures on psycho-analysis. The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Vol. 22.
Hartmann, H. (1958). Ego psychology and the problem of adaptation. International Universities Press.
Laplanche, J., & Pontalis, J.-B. (1973). The language of psycho-analysis (D. Nicholson-Smith, Trans.). W. W. Norton & Company.
Maze, J. R. (1983). The meaning of behaviour. Australian Journal of Psychology, 35(3).
Maze, J. R. (1993). The concept of motivation. Routledge.
Boag, S. (2012). Freudian repression: Conversation creating the unconscious. Karnac Books.
Solms, M., & Panksepp, J. (2012). The ‘id’ knows more than the ‘ego’ admits. Social Cognitive and Affective Neuroscience, 7(1), 1–2.
Khantzian, E. J., & Mack, J. E. (1983). Therapeutic implications of a modified psychoanalytic view of addiction. The International Journal of the Addictions, 18(5).
Young-Bruehl, E., & Bethelard, F. (1999). Theories of the ego and the concept of the ego drive. International Journal of Psychoanalysis, 80, 13–28.
Ritvo, S., & Solnit, A. J. (1995). Instinct and drive. In E. S. Person, A. M. Cooper, & G. O. Gabbard (Eds.), Textbook of psychoanalysis. American Psychiatric Press.
دیدگاهتان را بنویسید