ادیث یاکوبسن و روابط ابژه

ادیث یاکوبسن و ارائه مدلی منسجم برای نظریه روابط موضوعی
ادیث یاکوبسن (Edith Jacobson) روانکاو آلمانی-آمریکایی، در سال ۱۸۹۷ در آلمان متولد شد و در سال ۱۹۷۸ در آمریکا درگذشت. او یکی از روانکاوان برجستهای است که سهمی قابل توجه در شکلگیری و گسترش نظریهی روابط ابژه دارد. یاکوبسن که تحصیلات پزشکی خود را در آلمان به پایان رسانده بود، در جریان مهاجرت گستردهی روانکاوان اروپایی به آمریکا، در اواسط قرن بیستم به ایالات متحده رفت و فعالیت حرفهای و آموزشی خود را در آنجا ادامه داد.
اهمیت یاکوبسن در تاریخ روانکاوی تنها در پرداختن به موضوع روابط ابژه نیست، بلکه در ساختن مدلی منسجم و تلفیقی از سنت فرویدی با مفاهیم جدیدتر روابط ابژه نهفته است. نظریهی او همزمان ساختارهای کلاسیک مانند نهاد (id)، خود (ego)، فرامن (superego) و غرایز را حفظ میکند و در عین حال آنها را با مفاهیمی چون بازنماییهای خود و دیگری، ساختار روانی، و روابط درونیشدهی ابژهها پیوند میزند (Jacobson, 1964). این تلفیق منحصربهفرد موجب شده تا نظریهی او به یکی از پایههای مهم در شکلگیری اندیشههای روانکاوانی متأخر مانند اتو کرنبرگ تبدیل شود.
با این حال، سبک نظری پیچیده، انتزاعی و زبان تخصصی او باعث شده تا تأثیرش در سطح عمومی کمتر از چهرههایی چون کلاین یا وینیکات باشد. با این وجود، متخصصان روابط ابژه اهمیت کار او را در ایجاد پلی میان سنت کلاسیک و دیدگاههای نوین بهخوبی درک میکنند.
ایگو، خود، و ساختار روانی
یکی از مهمترین مضامین در اندیشهی یاکوبسن، تبیین رشد و تحول «ایگو» است. برخلاف فروید که عمدتاً به ایگو بهعنوان نهادی واقعنگر مینگریست، یاکوبسن به ساختیافتگی تدریجی ایگو در بستر روابط با ابژههای درونیشده پرداخت (St. Clair, 2000). او ایگو را نهادی روانشناختی میدانست که بهتدریج در اثر تجربههای عاطفی اولیه، بازنماییهای خود و دیگری، و سازماندهی لیبیدو و پرخاشگری رشد مییابد.
در این چارچوب، «خود» بهعنوان مجموعهای از بازنماییهای درونیشدهی خود و ابژهها تعریف میشود که با تجربههای زیسته و فرافکنی/درونفکنی شکل میگیرد. بنابراین، مرز بین «ایگو» و «خود» در اندیشهی یاکوبسن کاملاً روشن نیست و بیشتر باید آن را بر بستری از پیوندهای پویا و بازنماییهای درونیشده درک کرد (Jacobson, 1964).
بازنماییهای خود و ابژه
مرکز ثقل نظریهی یاکوبسن، تحلیل بازنماییهای ذهنی از خود و دیگران در ذهن کودک است. به باور او، کودک در جریان رشد، تصاویر ذهنی متعددی از خود (self-representations) و از دیگران (object-representations) درونی میکند. این بازنماییها با حالتهای عاطفی خاصی مانند عشق، خشم، ترس یا گناه همراهاند و بعدها مبنای ساخت شخصیت بزرگسال را شکل میدهند. یاکوبسن بر آن بود که در اختلالات شدید روانی، بهویژه اسکیزوفرنی و اختلالات مرزی، این بازنماییها اغلب دوقطبی، ناسازگار، یا فاقد انسجاماند. او بهویژه در کتاب The Self and the Object World (1964) بر تعامل بین بازنماییهای خود و ابژه و تأثیر متقابل آنها بر ساخت روانی تأکید میکند.
ساختار روانی و سازماندهی شخصیت
یاکوبسن همچون کلاین و فرایبرن، معتقد بود که ساخت روانی انسان از سطوح مختلفی از بازنماییها و روابط درونیشده با ابژهها شکل میگیرد. او برخلاف دیدگاه کلاسیک فروید که ساختار روانی را عمدتاً بر پایهی کارکردهای ساختاری (id، ego، superego) تعریف میکرد، تلاش کرد تا نظریهای بسازد که در آن ساختار روانی، بازتابی از الگوهای روابط درونیشده با ابژهها و حالتهای عاطفی همراه آنها باشد (St. Clair, 2000). به همین دلیل، او شخصیت سالم را شخصیتی میدانست که در آن بازنماییهای مثبت و منفی از خود و دیگران بهگونهای سازگار و یکپارچه سازمانیافتهاند، در حالی که در آسیبهای شدید، این بازنماییها دچار انشقاق و تعارض مداوماند.
در دیدگاه یاکوبسن، رشد روانی کودک با تحول در کیفیت روابط ابژهای و بازنماییهای ذهنی همراه است. او همچون کلاین، اهمیت فراوانی برای تجارب اولیهی زیسته قائل بود اما در عین حال، رشد تدریجی ایگو را نیز بهعنوان فرآیندی تحلیلی و تدریجی در نظر میگرفت. در نگاه او، کودک نخست با ابژههایی جزئی و ناپایدار در تماس است (مانند پستان مادر)، و بهتدریج به ادراک ابژهی کل و پایدار (مادر بهعنوان یک فرد مستقل) میرسد. این تحول همزمان با رشد ایگو و تمایز یافتن بازنماییهای خود و ابژه صورت میگیرد (Jacobson, 1964).
شکلگیری سوپرایگو
یکی از سهمهای بیبدیل ادیث یاکوبسن در روانکاوی، تحلیل دقیق و جامع او از سازوکار شکلگیری سوپرایگو است. او معتقد بود که سوپرایگو نه صرفاً بر پایهی همسانسازی با والدین، بلکه بهعنوان ساختاری چندلایه در پاسخ به امیال ناهشیار جنسی و پرخاشگرانهی کودک ایجاد میشود.
به باور یاکوبسن، سوپرایگو شامل سه لایهی اصلی است:
- لایهی نخست: شامل بازنماییهای بدوی، تنبیهگر، و تهدیدکننده است که بیشتر بر پایهی فرافکنی امیال پرخاشگرانهی کودک بر بازنماییهای ابژه شکل میگیرند.
- لایهی دوم: آرمانهای ایگو (ego ideal) است که حاوی آرمانهای دستنیافتنی و تصویری ایدهآل از خود است.
- لایهی سوم: همسانسازیهای واقعبینانهتر با ابژههای بیرونی (بهویژه والدین) که دربرگیرندهی جنبههایی سازگار، انعطافپذیر و اخلاقیتر از سوپرایگو هستند.
یاکوبسن تأکید میکرد که کارکرد اصلی سوپرایگو، «تعدیل نیروگذاری روانی لیبدویی و پرخاشگرانهی کودک بر بازنماییهای خود» است (Jacobson, 1964). یعنی سوپرایگو به تنظیم درونیسازی امیال و بازنماییها کمک میکند تا ساختاری اخلاقی و واقعنگر در شخصیت شکل بگیرد.
ارزیابی و نقد
نظریهی یاکوبسن از منظر تاریخی، گامی مهم در گسترش دیدگاههای روابط ابژه بود. از نقاط قوت او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تلفیق موفق ساختارهای کلاسیک روانکاوی با مفاهیم روابط ابژه
- ارائهی تحلیلی پیچیده و چندلایه از پدیدههایی مانند ایگو، سوپرایگو و بازنماییهای ذهنی
- فراهم ساختن پایهی نظری برای رویکردهای متأخری چون روانکاوی خود (Self Psychology) و روانکاوی کرنبرگی
با این حال، نظریههای یاکوبسن اغلب انتزاعی، تخصصی و دور از زبان بالینی ملموس هستند. این مسئله باعث شده تا خوانندگان عمومی و حتی برخی رواندرمانگران بالینی، بهسختی با زبان و ساختار نظری او ارتباط برقرار کنند. با این حال، عمق نظری اندیشههای او بر روانکاوانی چون اتو کرنبرگ تأثیری انکارناپذیر داشته است. کرنبرگ بهویژه در ساخت مدلهای شخصیت مرزی و رواننژند، از الگوی یاکوبسن در تحلیل روابط ابژه و ایگو بهره گرفته است (کرنبرگ، 1975).
منابع
Jacobson, E. (1964). The Self and the Object World. New York: International Universities Press.
St. Clair, M. (2000). Object Relations and Self Psychology: An Introduction. Belmont, CA: Wadsworth.
Kernberg, O. (1975). Borderline Conditions and Pathological Narcissism. New York: Jason Aronson.
Mitchell, S. A., & Black, M. J. (1995). Freud and Beyond: A History of Modern Psychoanalytic Thought. New York: Basic Books.
دیدگاهتان را بنویسید